محل تبلیغات شما

وب‌سایت ترجمان - عرفانه محبی: شهر گوروک در ایالت ویکتوریا که فقط ۲۰۰ نفر جمعیت دارد، پیش‌تر ایستگاه دلیجان‌ها در جنوب شرقی استرالیا بود. این شهر از آن دست شهر‌هایی نیست که انتظار رود میزبان همایشی علمی باشد. با خودرو ۵ ساعت تا ملبورن فاصله دارد و مثلِ شهری است که به‌کلی تخلیه شده باشد. در امتداد خیابان اصلی شهر، فقط ردیفی از ویترین‌های خالی دیده می‌شود؛ میخانه محلی هم دو سال پیش تعطیل شده است.

پس از چند دقیقه رانندگی به سوی خارج شهر، در هوای گرگ‌ومیش تنها نشانه‌های زندگی کانگورو‌هایی هستند که از میان علف‌ها سر می‌رسند و در کناره جاده به رهگذران خیره می‌شوند. اما در ماه دسامبر سال پیش، حدود ۴۰ نفر از پژوهشگران، منتقدان، ناشران و خوانندگان عمومی، برای ایراد سلسله سخنرانی‌هایی راجع به آثار جرالد مورنین راهی این شهر شدند. این نویسنده که یک دهۀ گذشته را در گوروک زندگی کرده است، ترجیح می‌دهد سفر نکند، به همین دلیل به محققان پیشنهاد کرد که به گوروک سفر کنند تا در باشگاه محلی گلف گرد هم آیند. خودش هفته‌ای یک بار آنجا بازی می‌کند و متصدی دائمی میکدۀ آنجاست.

جرالد مورنین: داستان دیوانه‌ترین نویسندۀ زندۀ دنیا

برای مورنین که اخیراً ۷۹ ساله شده، به‌عنوان بزرگترین نویسندۀ انگلیسی‌زبانِ در قید حیات، که بیشترِ مردم حتی اسم او به گوششان نخورده، موقعیت ویژه‌ای در حال رقم خوردن است. حتی در وطن خودش هم افراد کمی او را می‌شناسند؛ در سال ۱۹۹۹ وقتی برندۀ جایزۀ پاتریک وایت برای نویسندگانِ کمتر شناخته‌شدۀ استرالیایی شد، همه کتاب‌هایش از چاپ خارج شده بود. با این حال آثار او را جی. ام. کوتسی و شرلی هزارد و نیز نویسندگان جوان آمریکایی همچون بِن لِرنر و جاشوا کوهن ستوده‌اند. تِژو کول، مورنین را یک نابغه» و جانشین شایسته بکت» توصیف کرده است. سال پیش، لَدبروکس۳ شانس مورنین را برای بردن جایزه نوبل ادبیات، ۱ از ۵۰ اعلام کرد، جایگاهی بهتر از کورمَک مک‌کارتی، سلمان رشدی و اِلنا فرانته.

کتاب‌های مورنین عجیب‌وغریب و شگفت‌انگیزند و به‌سختی می‌توان آن‌ها را در یک یا دو جمله توصیف کرد. رمان سومش با نام دشت‌ها۱، داستانی حکایت‌گونه و یادآور اثر ایتالو کالوینو در سال ۱۹۸۲ است. پس از این کتاب بود که او به‌اصطلاح از خوشی‌های روایت‌گری مرسوم روی گرداند. آثار متأخر او تقریباً به‌طور کلی فاقد پیرنگ و شخصیت‌اند، و تعمقی جستارگونه در گذشتۀ خود او محسوب می‌شوند. یک اسطوره‌شناسی شخصی‌اند، چیزی نظیر معمولی بودنِ حماسیِ زمان از دست‌رفتۀ پروست، با این تفاوت که گذشتۀ مورنین شامل مسابقات اسب‌دوانی، مجموعه تیله‌های دوران کودکی، مشکلات روابط جنسی ناشی از عقاید کاتولیکی، و گذران زندگی به عنوان یک شوهر خانه‌دار در حومۀ ملبورن در دهۀ ۱۹۷۰ بود.

خود مورنین هم کمک چندانی نکرده تا آثارش راحت‌تر به فروش برسند. نامتعارف بودن او حتی با در نظر گرفتن ویژگی‌های نویسندگان منزوی، همچنان بسیار چشم‌گیر است. او هرگز سوار هواپیما نشده است؛ درواقع کم پیش آمده که از ایالت ویکتوریا خارج شود. سخنرانی او در دانشگاه نیوکاسل در سال ۲۰۰۱، در بین هوادارنش به یک‌جور افسانه تبدیل شده است. او در این سخرانی اعتقاد دیرین خود را ابراز کرد: گزارش یک شخص از کاری که تا به حال انجام نداده، دست کم به روشنی گزارشش از کاری است که انجام داده»؛ و ادامه داد:

هروقت به خیابان‌ها یا جاده‌هایی می‌روم که مسیر آن‌ها مستطیل‌شکل طراحی نشده، سردرگم و حتی آشفته می‌شوم. در تمام عمرم چند فیلم بیشتر ندیده‌ام و این اواخر اصلاً فیلمی نمی‌بینم. به خاطر ندارم که با ارادۀ خودم به گالری، موزه یا ساختمانی با ارزش تاریخی رفته باشم. هیچ‌وقت عینک آفتابی نزده‌ام. هرگز شناکردن یاد نگرفتم. هیچ‌وقت به خواست خودم پا در دریا یا برکه‌ای نگذاشته‌ام. هرگز به دکمه یا کلید یک کامپیوتر یا ماشین فکس یا تلفن همراه حتی دست هم نزده‌ام. هیچ‌وقت کارکردن با هیچ‌نوع دوربینی را یاد نگرفتم. در سال ۱۹۷۹ تایپ‌کردن را یاد گرفتم، فقط با استفاده از انگشت اشارۀ دست راستم. از آن موقع همۀ داستان‌ها و دیگر نوشته‌هایم را با همین انگشت کذایی و یکی از سه ماشین تحریری که دارم نوشته‌ام.

مورنین، مردی پیراسته و محکم با چهره‌ای خشن است؛ به‌خصوص هنگام عکس گرفتن، بی‌میلی شدیدی به لبخنن نشان می‌دهد، و نگاه محکمِ خیره به دوربین را ترجیح می‌دهد. در زمان همایش در باشگاه گلف گوروک، با سالنی به سبک وی. اف. دبلیو و دیوار‌هایی با بلوک‌های سیمانی و رومیزی‌های پلاستیکی با چاپ‌های طرح گل، مورنین پشت بار می‌نشست و رومه‌ای ورق می‌زد، و در همین حال، نصفه و نیمه به سخنرانی‌هایی با این قبیل موضوعات گوش می‌داد اراده و بازبینی گذشته‌نگر در کتاب مناطق مرزی۲ جرالد مورنین». او بعد‌ها گفت که خیلی از بحث‌ها را دنبال نمی‌کرده است و با خود فکر می‌کرده که عجب، پس به نظر شما این طور رسیده است. در زمان‌های استراحت، کتاب‌ها را امضا می‌کرد، هر از گاهی دربارۀ جلد کتاب‌ها ناله و شکایت می‌کرد و آبجو و نوشیدنی‌های بدون الکل به اعضای همایش می‌فروخت.

هنگام صحبت با ایمره سالوسینزکی، از دوستان قدیمی مورنین و رومه‌نگار در سیدنی، به کارکردن او در میکده اشاره کردم، مکثی کرد، سپس گفت: آره، عجیب است. در این باشگاه گلف متروکه و ملال‌آور، به کسی آبجو سفارش می‌دهید که احتمال دارد برندۀ بعدی جایزه نوبل ادبیات باشد».

جرالد مورنین: داستان دیوانه‌ترین نویسندۀ زندۀ دنیا


دانلود آهنگ جدید علی بهرامی بنام مبتلا

دانلود آهنگ جدید علی بهرامی بنام عشق قدیمی

The Art Of Sculpting Ver : 1-2-3 - اورجینال

مورنین ,یک ,سال ,هم ,باشگاه ,زندگی ,در سال ,با این ,او در ,را یاد ,مورنین را

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سایت گروه عکاسی انجمن هنرهای تجسمی خرمشهر Yen's blog اخبار داغ کارگری شرکت زغالسنگ کرمان outacaggu Kathy's blog مَه خوبان آرشیو تصویری و خبری هنرمندان سینما و تلوزیزون بیا فان باشیم فقط برای خنده icnongisamh